سفر ابوهریره به بحرین (1)






وأخرج بن سعد من طریق سالم مولى بنی نصر سمعت أبا هریره یقول بعثنی رسول الله (صلى الله علیه وسلم) مع العلاء الحضرمی فأوصاه بی خیرا فقال لی ما تحب قلت أؤذن لک ولا تسبقنی بآمین الإصابه فی تمییز الصحابه ج۷ ص۴۳۹ تاریخ مدینه دمشق ج۶۷ص۳۲۸
ابن سعد از سالم غلام بنی نصر روایت کرده است که از ابو هریره شنیدم که گفت : رسول خدا صلی الله علیه ( وآله ) وسلم من را به همراه علاء حضرمی فرستاد و در مورد من به او سفارش خیر کرد ؛ پس علاء به من گفت : چه دوست داری ؟ گفتم : دوست دارم برای تو اذان بگویم (مکبر نماز تو باشم ) و اینکه تو قبل از من ( در نماز ) آمین نگویی. و روایات خود او از حضور او به همراه علاء تا زمان جنگ با مرتدین در زمان ابو بکر و نیز بعد از آن اشاره دارد :
مجمع الزوائد ج۹ ص۳۷۶ سمعت أبا هریره یقول سألت عمر عن شیء سئلت عنه بالبحرین - وکان أبو هریره مع العلاء بن الحضرمی – مصنف عبد الرزاق ج۶ ص۳۵۲ از ابو هریره شنیدم که می گفت : از عمر در مورد مساله ای که در بحرین از من سوال کردم پرسیدم – ابو هریره در بحرین همراه با علاء حضرمی بود

همراهی او با علاء تا زمان وفات علاء ( سال ۲۱) :

وی حتی تا زمان وفات علاء با او همراه بود :حدثنا الحسین بن أحمد بن بسطام الزعفرانی البصری حدثنا إسماعیل بن إبراهیم صاحب الهروی حدثنا أبی عن أبی کعب صاحب الحریر عن سعید الجریری عن أبی السلیل ضریب بن نقیر عن أبی هریره قال لما بعث النبی صلى الله علیه وسلم العلاء الحضرمی إلى البحرین تبعته فرأیت منه ثلاث خصال لا أدری أیتهن أعجب انتهینا إلى شاطئ البحر فقال سموا الله واقتحموا فسمینا واقتحمنا فعبرنا فما بل الماء إلا أسافل خفاف إبلنا فلما قفلنا صرنا معه بفلاه من الأرض ولیس معنا ماء فشکونا إلیه فقال فصلى صلوا رکعتین ثم دعا الله فإذا سحابه مثل الترس ثم أرخت عزالیها فشربنا وأسقینا ومات فدفناه فی الرمل فلما سرنا غیر بعید قلنا یجیء السبع فیأکله فرجعنا فلم نره . المعجم الصغیر ( الروض الدانی ) ج۱/ص۲۴۵ ش ۴۰۰
ابو هریره گفته است که وقتی رسول خدا علاء را به بحرین فرستادند من با او همراه شدم و سه چیز از او دیدم که نمی دانم کدامیک عجیب تر بود !!! وقتی به ساحل دریا رسیدیم گفت : نام خدا را برید و به دشمن حمله کنید ؛ ما نیز چنین کردیم و از آب عبور نمودیم ، پس حتی آب کف پای شتران ما را خیس نکرد !!! و وقتی در جایی چادر زدیم آبی به همراه نداشتیم ، پس به او شکایت کردیم ؛ او گفت نماز بخوانید و ما چنین کردیم ؛ سپس دعا نمود و خداوند ابری مانند سپر فرستاد که باران بر ما فروریخت و ما سیراب شدیم ؛ و وقتی که مرد او را در رمل دفن کردیم ؛ وقتی کمی جلوتر رفتیم گفتیم درندگان می آیند و بدن او را می خورند ؛ پس بازگشتیم ( و قبر او را شکافتیم ) اما او را ندیدیم !!! در مورد تاریخ وفات علاء ، حاکم در مستدرک می گوید :
ثم أن عمر استعمله على البحرین فتوفی بها فاستعمل مکانه أبا هریره الدوسی وإنما توفی العلاء بن الحضرمی بالبحرین سنه إحدى وعشرین. المستدرک على الصحیحین ج۳ ص۳۳۵ باب ذکر مناقب العلاء بن الحضرمی رضی الله عنه ش ۵۲۸۲
عمر نیز او را والی بر بحرین قرار داد و وی در آنجا از دنیا رفت ؛ پس عمر ابو هریره را به جای او به کار گماشت ؛ و علاء حضرمی در بحرین در سال ۲۱ از دنیا رفت.
بنا بر این او کمتر از یک سال و نه ماه ، شرف حضور در کنار رسول خدا را داشته است و آنچه اهل سنت ادعا می کنند که او سه سال در کنار رسول خدا بود اشتباهی است که از عدم دقت در تاریخ نشات گرفته است .
همانطور که خواهد آمد ، صحابه و تابعین در مورد روایاتی که ابو هریره از رسول خدا نقل می کرد ، مشکوک بودند به همین جهت از او سوال کردند آیا این روایت را از رسول خدا شنیده ای ؟ اما وی پاسخ داد خیر این روایت را از جیب (کیسه) خویش آورده ام!!!
حدثنا عمر بن حفص حدثنا أبی حدثنا الأعمش حدثنا أبو صالح قال حدثنی أبو هریره رضی الله عنه قال قال النبی صلى الله علیه وسلم أفضل الصدقه ما ترک غنى والید العلیا خیر من الید السفلى وابدأ بمن تعول تقول المرأه إما أن تطعمنی وإما أن تطلقنی ویقول العبد أطعمنی واستعملنی ویقول الابن أطعمنی إلى من تدعنی فقالوا یا أبا هریره سمعت هذا من رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لا هذا من کیس أبی هریره. صحیح البخاری ج۵ ص۲۰۴۸ کتاب النفقات باب وجوب النفقه على الآهل والعیال ش ۵۰۴۰
ابو هریره گفت : رسول خدا فرمودند : بهترین صدقه آن است که سبب بی نیازی شود و دست بالاتر (دهنده) بهتر از دست پایین تر است ؛ و در ابتدا به کسی کمک نما که عیال وار باشد ؛ زن می گوید یا به من غذا بده یا من را طلاق بده و بنده می گوید به من غذا بده و از من کار بخواه و فرزند می گوید : به من غذا بده ؛ من را به که واگذار می کنی ؟ گفتند : ای ابو هریره این را از رسول خدا شنیدی ؟ پاسخ داد : خیر این از جیب ابو هریره است !!!
عمر و ابو هریره: اگر این روایات را می گفتم ، عمر با من برخورد می کرد!!! در این زمینه روایات گوناگونی از خود ابو هریره نقل شده است :
به خاطر ترس از شلاق عمر نمی توانستم از رسول خدا روایت نقل کنم!!! قال سمعت أبا هریره یقول ما کنا نستطیع أن نقول قال رسول الله صلى الله علیه وسلم حتى قبض عمر قال أبو سلمه فسألته بم قال کنا نخاف السیاط وأوما بیده إلى ظهره. تاریخ مدینه دمشق ج۶۷ ص۳۴۴ - سیر أعلام النبلاء ج۲ ص۶۰۲ - البدایه والنهایه ج۸ ص۱۰۷
از ابو هریره روایت شده است که گفت : ما نمی توانستیم بگوییم «رسول خدا گفته اند » تا اینکه عمر از دنیا رفت ؛ ابو سلمه می گوید پرسیدم : برای چه ؟ پاسخ داد : از شلاق می ترسیدیم و به پشتش اشاره کرد.اگر این روایات را در زمان عمر می گفتم شلاق می خوردم :
سمعت أبا هریره یقول ما کنا نستطیع أن نقول قال رسول الله صلى الله علیه وسلم حتى قبض عمر وقال محمد بن یحیى الذهلى ثنا عبد الرزاق عن معمر عن الزهرى قال... یقول أبو هریره أفکنت محدثکم بهذه الأحادیث وعمر حى أما والله إذا لأیقنت أن المحففه ستباشر ظهرى
البدایه والنهایه ج۸ ص۱۰۷ ابو هریره گفته است که اگر من این روایات را که برای شما گفتم در زمان زندگانی عمر می گفتم ، یقین داشتم که شلاق به پشتم می خورد!!!
و در روایت مصنف عبد الرزاق و جامع ازدی آمده است :إذا لألفیت المخفقه ستباشر ظهری مصنف عبد الرزاق ج۱۱ ص۲۶۲ ش ۲۰۴۹۶- الجامع ج۱۱ ص۲۶۲ ش۲۰۴۹۶
ابزار خفقان عمر ( شلاق) با پشت من همراه می شد .وروى الدراوردی عن محمد بن عمرو عن أبی سلمه عن أبی هریره وقلت له أکنت تحدث فی زمان عمر هکذا قال لو کنت أحدث فی زمان عمر مثل ما أحدثکم لضربنی بمخفقته تذکره الحفاظ ج۱ ص۷توجیه النظر إلى أصول الأثر ج۱ ص۶۲به ابو هریره گفتم : آیا این روایات را در زمان عمر می گفتی ؟
پاسخ داد : اگر این روایات را که کنون برای شما می گفتم در زمان عمر نقل می کردم عمر من را با ابزار خفقان خویش می زد .
اگر این روایات را در زمان عمر نقل می کردم سرم را می شکست !!!
در روایت دیگری خود ابوهریره اعتراف می‌کند که اگر این احادیثی که الآن نقل می‌کنم ، اگر در زمان عمر نقل می‌کردم ، سرم را می شکست :
عن ابن عجلان : أن أبا هریره کان یقول : إنی لأحدث أحادیث ، لو تکلمت بها فی زمن عمر ، لشج رأسی .سیر أعلام النبلاء ج ۲ ص ۶۰۱ تاریخ مدینه دمشق ج۶۷ ص۳۴۳
ابو هریره می گفت : من روایاتی را می گویم که اگر در زمان عمر این ها را می گفتم سرم را می شکستند!!!
عمر ، ابوهریره را به خاطر روایت هایش تهدید به تبعید می‌کند :ذهبی ، عالم مشهور اهل سنت در ترجمه ابوهریره می‌نویسد :
عن السائب بن یزید : سمع عمر یقول لأبی هریره : لتترکن الحدیث عن رسول الله صلى الله علیه وسلم ، أو لألحقنک بأرض دوس ! .
سیر أعلام النبلاء ج ۲ ص ۶۰۰ و کنز ج ۱۰ ص ۲۹۱ و البدایه والنهایه ج۸ ص۱۰۶ و أخبار المدینه ج۲ ص۱۲ ش ۱۳۶۱ و تاریخ مدینه دمشق ج۵۰ ص۱۷۲ و ج۶۷ ص۳۴۳
اگر ابوهریره ، احادیثی نقل می‌کرده است که حقیقتاً از پیامبر اسلام شنیده بوده ، چرا عمر وی را از این کار منع و حتی او را تهدید به تبعید می‌کند ؟ آیا امکان دارد که عمر ، صحابی رسول خدا را بدون هیچ گناهی ، تنبیه کند ؟
عمر او را دروغگو می دانست :ابن قتیبه در این زمینه کلامی نقل می کند که یا راوی آن خود وی است و یا ابن مسعود (از صحابه) و در هر صورت می تواند شاهدی برای ما باشد :وذکر أبا هریره فقال أکذبه عمر وعثمان وعلی وعائشه رضوان الله علیهم تأویل مختلف الحدیث ج۱ ص۲۲سخن در مورد ابو هریره بود ؛ پس گفت : او را عمر و عثمان و علی و عائشه تکذیب کرده اند . نظر عثمان در مورد وی :وذکر أبا هریره فقال أکذبه عمر وعثمان وعلی وعائشه رضوان الله علیهم تأویل مختلف الحدیث ج۱ ص۲۲
سخن در مورد ابو هریره بود ؛ پس گفت : او را عمر و عثمان و علی و عائشه تکذیب کرده اند .

فتوا ندادن ابو هریره تا زمان مرگ عثمان :

کان بن عباس وابن عمر وأبو سعید الخدری وأبو هریره وعبد الله بن عمرو بن العاص وجابر بن عبد الله ورافع بن خدیج وسلمه بن الأکوع وأبو واقد اللیثی وعبد الله بن بحینه مع أشباه لهم من أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم یفتون بالمدینه ویحدثون عن رسول الله صلى الله علیه وسلم من لدن توفی عثمان إلى أن توفوا. الطبقات الکبرى ج۲ ص۳۷۲- تاریخ الإسلام ذهبی ج۵ ص۴۱۴ - سیر أعلام النبلاء ج۲ ص۶۰۷ و...
ابن عباس و ... و ابو هریره و و... در مدینه از زمانی که عثمان از دنیا رفت تا زمانی که مردند فتوا می دادند و از رسول خدا روایت نقل می کردند .
نظر امیر مومنان در مورد وی :ابوهریره دروغگوترین فرد بر رسول خداست :ابن أبی الحدید شافعی به نقل از استادش ابوجعفر اسکافی می نویسد :
عن علی علیه السلام أنه قال : ألا إن أکذب الناس - أو قال : أکذب الاحیاء - على رسول الله صلى الله علیه وآله أبو هریره الدوسی . شرح نهج البلاغه ، ابن أبی الحدید ، ج۴ ، ص۶۸ .
از امیر مومنان روایت شده است که فرمود : آگاه باشید که دروغ گو ترین مردمان یا زندگان بر رسول خدا ابو هریره دوسی است.
وی در جای دیگر می گوید : وقد صرح غیر مره بتکذیب أبی هریره ، وقال : لا أحد أکذب من هذا الدوسی على رسول الله صلى الله علیه وآله . شرح نهج البلاغه ، ابن أبی الحدید ، ج ۲۰ ص ۲۴
امیر مومنان در بسیاری موارد تصریح به دروغ گو بودن ابو هریره کرده اند و گفته اند : کسی بیشتر از این دوسی ( ابو هریره دوسی) بر رسول ( ص ) دروغ نمی بندد!!!
ابن قتیبه نیز در کتاب خویش این مطلب را تایید می کند . وذکر أبا هریره فقال أکذبه عمر وعثمان وعلی وعائشه رضوان الله علیهم. تأویل مختلف الحدیث ج۱ ص۲۲
سخن در مورد ابو هریره بود ؛ پس گفت : او را عمر و عثمان و علی و عائشه تکذیب کرده اند ؛
قسم می خورم با ابو هریره (در روایاتش ) مخالفت می کنم :
عن ابراهیم أن علیا رضی الله عنه بلغه أن أبا هریره یبتدىء بمیامینه فی الوضوء وفی اللباس فدعا بماء فتوضأ وبدأ بمیاسیره وقال لأخالفن أبا هریره. المحصول ( رازی ) ج۴ ص۴۶۴ - تأویل مختلف الحدیث ج۱ ص۲۲
وقتی به علی خبر رسید که ابو هریره ( قبل از شروع در وضو) در هنگام (شستن درست برای وارد شدن در ) وضو و نیز در لباس پوشیدن ، در ابتدا از دست راست شروع می کند ، پس آبی طلب کرده و با آن وضو گرفته و با دست چپ شروع کردند و فرمودند : قسم می خورم که با ابو هریره مخالفت کنم .
ایشان از ابو هریره بد می گفتند :در کتاب ضعفاء عقیلی وقتی به ترجمه مغیره بن سعید می رسد ، به تضعیف وی می پردازد و این ماجرا را دلیلی برای تضعیف وی می آورد :
حدثنا محمد بن أحمد الورامینی قال حدثنا یحیى بن المغیره قال حدثنا أبو زهیر قال حدثنا الأعمش عن أبی صالح وأبی رزین عن أبی هریره عن النبی صلى الله علیه وسلم قال من أحدث حدثا أو آوى محدثا وذکر الحدیث وذکر فی آخره کلاما لأبی هریره فی علی وکلاما لعلی فی أبی هریره قال أبو زهیر فحدث الأعمش بهذا الحدیث وعنده المغیره بن سعید فلما بلغ قول أبی هریره فی علی قال کذب أبو هریره فلما بلغ قول علی فی أبی هریره قال صدق علی قال فقال الأعمش صدق علی وکذب أبو هریره لا ولکن غضب هذا فقال وغضب هذا فقال لهضعفاء العقیلی ج۴ ص۱۷۹
مغیره بن سعید از ... از ابو هریره از رسول خدا روایت کرده است که «هرکس فاجعه ای انجام داد و یا کسی را که فاجعه ای انجام داده پناه دهد» و سپس روایت را ذکر کرده است ؛ و در آخر این روایت کلامی از ابی هریره را در ( ذم ) علی و کلام علی را در ( ذم ) ابو هریره نقل کرده است ؛ ابو زهیر می گوید اعمش این روایت را در نزد مغیره نقل کرد ؛ وقتی به کلام ابو هریره در مورد علی رسید گفت : ابو هریره (در مورد علی) دروغ گفت و وقتی به کلام علی در مورد ابو هریره رسید گفت : علی (در مورد ذم ابو هریره ) راست گفت ؛ اعمش گفت علی راست گفت و ابو هریره دروغ ؟!!! (چنین نبوده است ، بلکه ) این (از دیگری) عصبانی شده و چیزی گفته و او نیز (از این عصبانی شده) و در مورد او چیزی گفته است !!!جالب اینجاست که اعمش این ماجرا را زیر سوال نمی برد و تنها می گوید امیر مومنان و ابو هریره از روی عصبانیت سخن گفته اند و نظر مغیره را زیر سوال می برد!!! نظر ابن عمر : ابو هریره دروغ گفته است!!!:حبیب ابن أبی ثابت عن طاوس قال کنت جالسا جالسا عند ابن عمر فأتاه رجل فقال أن أبا هریره یقول أن الوتر لیس بحتم فخذوا منه ودعوا فقال ابن عمر کذب أبو هریره جاء رجل إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم فسأله عن صلاه الیل فقال مثنى مثنى فإذا خشیت الصبح فواحدهجامع بیان العلم وفضله ( ابن عبد البر) ج۲ ص۱۵۴
نزد ابن عمر نشسته بودم ، پس شخصی آمده و گفت : ابو هریره می گوید که (در نماز شب) وتر خواندن ( نماز ها را تکی تکی خواندن ) لازم نیست ؛ اگر خواستید وتر بخوانید و اگر خواستید خیر (دو تا دوتا نماز ها را با هم بخوانید) ؛ ابن عمر گفت : ابو هریره دروغ گفته است !!! شخصی به نزد رسول خدا آمد و از ایشان در مورد نماز شب پرسید ، پس فرمودند : دو تا دوتا بخوان اما اگر ترسیدی که صبح شود یکی بخوان
نظر عائشه : ابو هریره دروغ گفته است !!!: أخبرنا أبو محمد هبه الله بن سهل بن عمر الفقیه أنبأ أبو سعید محمد بن علی بن محمد أنا أو طاهر محمد بن الفضل قال نا جدی أبو بکر محمد بن إسحاق بن خزیمه نا عبد القدوس بن محمد بن شعیب بن الحبحاب نا عمرو یعنی ابن عاصم نا همام نا قتاده عن أبی حسان أن رجلین من بنی عامر أنبآ عائشه فقالا أن أبا هریره یحدث عن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال الشؤم فی الدابه والمرأه والفرس قال فطارت شقه منها فی السماء وشقه فی الأرض فقالت کذب والذی أنزل الفرقان على أبی القاسم صلى الله علیه وسلم ما قاله له إنما کان أهل الجاهلیه یتطیرون من ذلک.
...حدثناه أبو موسى حدثنی عبد الصمد نا همام نا قتاده عن أبی حسان أن رجلین من بنی عامر دخلا على عائشه فقالا لها إن أبا هریره یقول ان الطیره فی الدار والمرأه والفرس فغضبت من ذلک غضبا شدیدا وطارت شقه منها فی السماء وشقه فی الأرض فقالت کذب والذی أنزل الفرقان على أبی القاسم صلى الله علیه وسلم ما قاله إنما قال کان أهل الجاهلیه یتطیرون من ذلک تاریخ مدینه دمشق ج۶۷ ص۳۵۲ - التمهید لابن عبد البر ج۹ص۲۸۹ - طرح التثریب فی شرح التقریب ج۸ ص۱۱۴ و...
دو نفر از بنی عامر به عائشه گفتند : ابو هریره از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت نقل می کند که فرموده اند : شومی و پلیدی در مرکب و زن و اسب است ؛ اما یکی از آنها به آسمان رفت و یکی به زمین !!! عائشه گفت : قسم به کسی که قرآن را بر رسول خدا نازل کرد ، دروغ گفته است ؛ تنها اهل جاهلیت این ها را شوم می دانستند !!!
قسم به خدا با ابو هریره در روایتش مخالفت می کنم!!!
از ابو هریره روایت کرده اند رسول خدا فرمودند اگر بند کفش یکی از شما پاره شد ، تا زمانی که آن را درست نکرده است به راه نیفتد ؛ وقتی این خبر به عائشه رسید گفت : قسم می خورم که با ابو هریره در آنچه روایت کرده است مخالفت کنم. وأخرج الترمذی بسند صحیح عن عائشه أنها کانت تقول لأخیفن أبا هریره فیمشی فی نعل واحده وکذا أخرجه بن أبی شیبه موقوفا وکأنها لم یبلغها النهی وقولها لأخیفن معناه لأفعلن فعلا یخالفه وقد اختلف فی ضبطه فروى لأخالفن وهو أوضح فی المراد.
فتح الباری ج۱۰ ص۳۱۰ترمذی با سند صحیح از عائشه روایت کرده است که می گفت قسم می خورم که کاری انجام دهم که مخالف نظر ابو هریره باشد ؛ پس با یک لنگه کفش به راه افتاد ؛ و ابن ابی شیبه نیز این روایت را با سندی موقوف نقل کرده است ؛ و ظاهرا نهی رسول خدا به عائشه نرسیده است!!! ... و روایت شده است که قسم می خورم که با ابو هریره مخالفت کنم و این بسیار معنا را واضح می کند.
ابن قتیبه در این زمینه کلامی نقل می کند که یا راوی آن خود وی است و یا ابن مسعود ( از صحابه ) و در هر صورت می تواند شاهد برای ما باشد .
وذکر أبا هریره فقال أکذبه عمر وعثمان وعلی وعائشه رضوان الله علیهم وروى حدیثا فی المشی فی الخف الواحد فبلغ عائشه فمشت فی خف واحد وقالت لأخالفن أبا هریره. تأویل مختلف الحدیث ج۱ ص۲۲
سخن در مورد ابو هریره بود ؛ پس گفت : او را عمر و عثمان و علی و عائشه تکذیب کرده اند ؛ و او روایتی در مورد راه رفتن در یک لنگه کفش نقل کرد ، وقتی این خبر به عائشه رسید گفت : قسم می خورم که با ابو هریره مخالفت کنم .تکذیب آنچه ابو هریره روایت کرده است :
ابو هریره روایتی نقل کرده است که سگ و الاغ و زن اگر از جلوی نماز گذار عبور کنند ، سبب بطلان نماز می شوند ؛ عائشه از این روایت بر آشفت و با چندین روایت ، بطلان ادعای ابو هریره را اثبات کرد : وقتی رسول خدا نماز می خواندند ،من خود در جلوی ایشان بودم.
و روى أن الکلب والمرأه والحمار تقطع الصلاه فقالت عائشه رضی الله عنها ربما رأیت رسول الله صلى الله علیه وسلم یصلی وسط السریر وأنا على السریر معترضه بینه وبین القبله تأویل مختلف الحدیث ج۱ ص۲۲ابو هریره روایت کرد که سگ و زن و الاغ ( در صورت عبور از جلوی نماز گذار ) نماز را باطل می کنند ؛ پس عائشه گفت : من گاهی رسول خدا را می دیدم که به سوی وسط رخت خواب نماز می خواند در حالیکه من بر روی رخت خواب بودم و بین ایشان و قبله واقع می شدم.
آیا « شما » ( خطاب به صحابه ای که این روایت را نقل کردند از جمله ابو هریره ) ما را به منزله سگ ها قرار دادید ؟
حدثنا إسماعیل بن خلیل حدثنا علی بن مسهر عن الأعمش عن مسلم یعنی بن صبیح عن مسروق عن عائشه أنه ذکر عندها ما یقطع الصلاه فقالوا یقطعها الکلب والحمار والمرأه قالت لقد جعلتمونا کلاباصحیح البخاری ج۱ ص۱۹۲ش ۴۸۹عائشه وقتی این فتوا را به او گفتند گفت : آیا شما ما را مانند سگ ها قرار دادید ؟
اقرار ابو هریره : صحابه و سایرین روایات او را دروغ می شمردند : چرا شما روایات گمان می کنند که من به رسول خدا دروغ می بندم ؟
حدثنا أبوبکر بن أبی شیبه وأبو کریب واللفظ لأبی کریب قالا حدثنا بن إدریس عن الأعمش عن أبی رزین قال خرج إلینا أبو هریره فضرب بیده على جبهته فقال ألا إنکم تحدثون أنی أکذب على رسول اللهصحیح مسلم ج۳ ص۱۶۶۰ ش۲۰۹۸ و الجمع بین الصحیحین ج۳ ص۱۲۳ و فیض القدیر ج۱ص۳۰۸ ابوهریره به نزد ما آمد و با دست خویش بر پیشانیش زد و گفت : شما به هم می گویید که من به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دروغ می بندم؟؟؟!!!
اگر روایاتی را که می دانم نقل کنم من را با سنگ هدف می گیرید !!!حدثنا إبراهیم بن عبدالله ثنا محمد بن اسحاق ثنا قتیبه بن سعید ثنا عمر بن عبدالله الروعی حدثنی أبی عن أبی هریره قال حفظت من رسول الله صلى الله علیه وسلم خمسه جرب فأخرجت منها جرابین ولو أخرجت الثالث لرجمتمونی بالحجاره
حلیه الأولیاء ج۱ ص۳۸۱ من از رسول خدا پنج کیسه روایت حفظ کردم که از آن ها دو تا را ( برای شما ) باز کردم ؛ و اگر سومی را باز می کردم من را با سنگ هدف قرار می دادید !!!اگر روایاتی را که می دانم نقل کنم به من زباله پرت می کنید و می گویید دیوانه است !!!
حدثنا أبوبکر بن خلاد ثنا الحارث بن أبی أسامه ثنا کثیر بن هشام ثنا جعفر بن برقان قال سمعت یزید بن الأصم یقول سمعت أبا هریره یقول یقولون أکثرت یا أبا هریره والذی نفسی بیده لو حدثتکم بکل ما سمعته من رسول الله صلى الله علیه وسلم لرمیتمونی بالقشع ثم ما ناظرتمونی
حلیه الأولیاء ج۱ ص۳۸۱از ابو هریره شنیدم که می گفت : مردم می گویند ابو هریره زیادی روایت نقل می کند ؛ قسم به کسی که جانم در دست اوست اگر هرچیزی را که از رسول خدا شنیده ام برای شما نقل کنم به من زباله پرت کرده و دیگر با من سخن نخواهید گفت !!!
عن أبی هریره أنه کان یقول لو أنبأتکم بکل ما أعلم لرمانی الناس بالخرق وقالوا أبو هریره مجنون الطبقات الکبرى ج۲ ص۳۶۴ و ج ۴ ص ۳۳۱از ابو هریره روایت شده است که گفت : اگر هر آنچه می دانم به شما خبر دهم مردم به من زباله پرت کرده و می گویند ابو هریره دیوانه است !!!اگر هر آنچه می دانم نقل کنم به من مدفوع حیوانات پرت می کنید !!!أخبرنا سلیمان بن حرب أخبرنا أبو هلال أخبرنا الحسن قال قال أبو هریره لو حدثتکم بکل ما فی جوفی لرمیتمونی بالبعر
الطبقات الکبرى ج۲ ص۳۶۴اگر هر آنچه در درون دارم بگویم به من مدفوع حیوانات پرت می کنید!!! اگر هرچه می دانم نقل کنید ، گردنم را می زنند!!!
عن أبی هریره قال حفظت من رسول الله صلى الله علیه وسلم وعائین فاما أحدهما فبثثته فی الناس واما الآخر فلو بثثته لقطع هذا البلعوم
تذکره الحفاظ ج۱ ص۳۵- الإصابه فی تمییز الصحابه ج۷ ص۴۳۹- الطبقات الکبرى ج۴ ص۳۳۱ - سیر أعلام النبلاء ج۲ ص۵۹۶ و...
از رسول خدا دو ظرف (روایت) حفظ کردم ؛ یکی از آنها را بین مردم پراکندم ، اما اگر دیگری را پخش کنم این گردن قطع می شود!!! چه بسیار کیسه هایی که هنوز نگشوده ام!!! محمد بن راشد عن مکحول قال کان أبو هریره یقول رب کیس عند أبی هریره لم یفتحه. سیر أعلام النبلاء ج۲ ص۵۹۷- تاریخ مدینه دمشق ج۶۷ ص۳۴۰ابو هریره می گفت چه بسیار کیسه ای ( کیسه علم ) که در نزد ابو هریره است اما هنوز آن را نگشوده است !!!
خطاب به سایر صحابه : این روایات را زمانی شنیدم که شما در بازار مشغول خرید و فروش بودید!!!
حدثنا عبد العزیز بن عبد الله قال حدثنی مالک عن بن شهاب عن الأعرج عن أبی هریره قال إن الناس یقولون أکثر أبو هریره ... إن إخواننا من المهاجرین کان یشغلهم الصفق بالأسواق و إن إخواننا من الأنصار کان یشغلهم العمل فی أموالهم صحیح البخاری ج۱ ص۵۵ ش۱۱۸ و ج۲ ص۸۲۷ ش ۲۲۲۳ و ج۶ ص۲۶۷۷ ش ۶۹۲۱.
از ابو هریره روایت شده است که : مردم می گویند ابو هریره زیادی روایت نقل می کند ؛ ... بدرستیکه برادران من از مهاجرین معامله در بازار ایشان را ( از شنیدن روایت ) باز می داشت و برادران من از انصار را کار در اموالشان ( باغاتشان)!!!خطاب به عائشه : این روایات را زمانی شنیدم که تو مشغول بازی با سرمه و آینه و آرایش بودی!!!
عن سعید أن عائشه قالت لأبى هریره أکثرت الحدیث عن رسول الله صلى الله علیه وسلم یا أبا هریره قال إنى والله ما کانت تشغلنى عنه المکحله والخضاب ولکن أرى ذلک شغلک عما استکثرت من حدیثى البدایه والنهایه ج۸ ص۱۰۸ - تاریخ مدینه دمشق ج۶۷ ص۳۵۳ - سیر أعلام النبلاء ج۲ ص۶۰۴ - الإصابه فی تمییز الصحابه ج۷ ص۴۴۰- المعرفه والتاریخ ج۱ ص۲۶۲ - المستدرک على الصحیحین ج۳ ص۵۸۲ ش۶۱۶۰
عائشه به ابو هریره گفت : زیادی از رسول خدا روایت می کنی !!! ابو هریره پاسخ داد : سرمه و خضاب (و در بعضی روایات روغن و آینه) من را از روایت شنیدن باز نداشت ، اما چنین به نظر می رسد که تو را باز داشته است ، زیرا روایات من را زیاد می دانی!!!
ماجرای روایت «من أصبح جنبا»: ابو هریره از رسول خدا فتوایی بدین مضمون نقل کرد که هر کس صبح هنگام جنب باشد ، نمی تواند روزه بگیرد. صحیح ابن حبان ج۸ ص۲۶۱ ش ۳۴۸۶و آن را به رسول خدا نسبت می داد :
حدثنا عبد الله حدثنی أبی ثنا سفیان عن عمرو عن یحیى بن جعده عن عبد الله بن عمرو القارىء قال سمعت أبا هریره یقول لا ورب هذا البیت ما أنا قلت من أصبح جنبا فلا یصوم محمد ورب البیت قاله ما أنا نهیت عن صیام یوم الجمعه محمد نهى عنه ورب البیت. مسند أحمد بن حنبل ج۲ ص۲۴۸ ش ۷۳۸۲
رجوع شود به المحصول ج۴ص۶۵۴ - قواطع الأدله فی الأصول ج۱ ص۳۷۸ - المستصفى ج۱ ص۱۰۴ - أصول السرخسی ج۱ ص۳۶۰
از ابو هریره شنیدم که می گفت : قسم به پروردگار کعبه که من نیستم که می گویم هرکس که صبح جنب باشد نمی تواند روزه بگیرد ، قسم به پروردگار کعبه محمد این را گفته است !!!من نبودم که از روزه روز جمعه نهی کردم ؛ قسم به پروردگار کعبه محمد بود که از آن نهی کرد!!!
اما چون روایات ابو هریره در بین صحابه مقبول نبود به همین جهت مروان ( امیر مدینه ) به دو نفر دیگر دستور داد تا به نزد ام سلمه و عائشه همسران رسول خدا بروند و از ایشان در این زمینه سوال کنند :
أنبأ محمد بن سلمه قال أنبأ بن القاسم عن مالک قال حدثنی سمی أنه سمع أبا بکر بن عبد الرحمن یقول کنت أنا وأبی عند مروان بن الحکم وهو أمیر المدینه فذکر أن أبا هریره یقول من أصبح جنبا أفطر ذلک الیوم قال مروان أقسمت علیک یا عبد الرحمن لتذهبن إلى أمی المؤمنین عائشه وأم سلمه فلتسألنهما عن ذلک. سنن النسائی الکبرى ج۲ ص۱۸۰ ش ۲۹۳۷
ابا بکر بن عبد الرحمن می گوید من و پدرم در نزد مروان بودیم و او امیر بر مدینه بود ؛ پس سخن از کلام ابو هریره به میان آمد که هرکس صبح هنگام جنب باشد آن روز را نمی تواند روزه بگیرد .
مروان گفت : تو را قسم می دهم که به نزد ام المومنین عائشه و ام سلمه رفته و از ایشان در این زمینه سوال کنید .
ادامه دارد...